This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۷

شعری برای پستان‌ها* / ‌شارون اولدز / ترجمۀ ف. فرشیم

سراسر سال در پی شوهر جدا شده‌ام فریاد کشیدند
چون سیرن‌های خوی کردۀ صخره‌های ساحلی [یونان به عصر خدایان]
برایش فریادها کشیدند و ترانه‌ها خوانند،
باور نمی‌کنند که ترکشان کرده‌ است،
در قاموس‌شان چنین نگنجیده؛ بدان‌ها قول داده شده،
یعنی که رسماً قسم یاد شده.

شعری برای پستان ها

همچون دیگر دوقلوهای همسان، بهتر است بگویم
که در رسیدگی و برآمدشان از هم جدا می‌شوند
یکی شتابناک بر ابروان چروک می‌اندازد
و بر ذهن و زیرکی خویش می‌فشارد
دیگری در میان خالدانه‌های خود
در رؤیای شکارگری فلکی ترانه می‌خواند.

زمانی زاده شدند که سیزده ساله بودم.
به تدریج برآمدند تا میانۀ صدر.
اکنون چهل بهار بالغ را با سخاوت پشت سر گذاشته‌اند.
درونشانم و - به شکلی در زیرشان- با خود حملشان می‌کنم،
سال‌های زیادی بدون آن‌ها زیستم.
نمی توانم بگویم که خودشان هستم،

اگرچه احساس‌شان به تقریب از آن من است،
بدان‌گونه و آن زمان که دیگری را دوست بدارم.
در نگاه من، هدیه‌هایی زیبایند
که باید به دیگرانشان بدهم.
پسرانی را که گفته می‌شد ستایشگر مقولۀ هستی خویش اند،
و برایشان می‌مردند، فراموش نکرده‌ام،
و نیز مردان جوانی را که دوستشان داشتند -
انگار که خود بخواهم عاشقم شوند.

سراسر سال در پی شوهر جدا شده‌ام فریاد کشیدند
چون سیرن‌های خوی کردۀ صخره‌های ساحلی [یونان به عصر خدایان]
برایش فریادها کشیدند و ترانه‌ها خوانند،
باور نمی‌کنند که ترکشان کرده‌ است،
در قاموس‌شان چنین نگنجیده؛ بدان‌ها قول داده شده،
یعنی که رسماً قسم یاد شده.
حالا، بیوه‌هایم، دوقلوهایم را، گاهی، دمی،
در دست می‌گیرم- آن‌ها را که زمانی
هدیه‌ای بودند مرا و سپس ما را -
چون کودکانی تشنۀ انگیزش و هیجان
 که فراوان نیز مکیده می‌شدند.
و حالا دو باره همان فصل است،
و همان هفته که او ترکشان کرد، بی نجوایی
دوباره در گوششان که: "منتظرم می‌مانید؟
همین جا تا سال دیگر؟ نه! به خدا می‌سپارمتان،
وداعتان می‌کنم برای همیشه، و برای هیچ-ی به طول باقی عمر.

اما آن‌ها زبان نمی‌فهمند، همچنان منتظرند.
خدای من، این‌ها کر و لال‌اند
حتی نمی‌دانند که میرایند –
شیرین است، حدس می‌زنم،
زیستن و دوباره زیستن با موجوداتی که خبر از مرگ ندارند،
با موجوداتی که رنج را در نمی‌یابند.  


*- شعری که "ترجمه‌ای" از آن را خواندید در مجموعه‌ای به نام «پرشِ گوزن» آمده. این مجموعه ویژۀ اشعار جدید، گیرا و گرمی است که شارون در آن از داستان "جدایی" خود سخن می‌گوید، مجموعه‌ای که در بردارندۀ جوانبی از عشق، خاطره، غم، خواهش و آزادی نوین اوست. محفلی است که شاعر در خلال صفحات سدگانه‌اش سفرۀ صمیمی دلش را برای خوانندۀ شعرهایش می گشاید و او را به تماشای خردمندانۀ آن حس نامرئی‌یی فرا می‌خواند که دیگر در گلزار معطر عشق حضوری ندارد اما با تمام وجود، با همۀ سلول‌های خود، برای بودن با یار خویش فریاد می‌زند: از خنده‌های یار گسیخته تا هر آنچه که فکرش را از خاطر بگذرانید.
در بارۀ این ترجمه نیز، همانند دیگر ترجمه‌ها، معتقدم ترجمۀ شعر حتی در فضایی خارج از منظومۀ شمسی، و به فرض عدم مداخلۀ عوامل فرهنگی متفاوت، آنقدرها هم ممکن نیست که اصل و فرع جفت و جور در آیند. حداقل این که با دو زبان مختلف سر و کار داریم و همین برای اثبات ادعای فوق کافی است. از ذکر عوامل دیگر در می‌گذرم. لذا، متن مُتَرجَم را "ترجمه‌ای" از شعر می‌دانم نه "ترجمه". این ترجمه پیش از این در جای دیگری، در تحت عنوان «شعری برای برستز»، انتشار یافته بود. اندک تغییری در حد یک کلمه و دو-سه غلط تایپی ناچیز صورت گرفته است. 
شاید هم بدتان نیامده باشد.

تارنمای پرتو، : پیش از این، اشعار زیر از شارون الدز با ترجمه ف. فرشیم، در تارنمای پرتو، منتشر شده است:
در ستایش کلیتریس* / شعر / شارون اولدز / ترجمه: ف. فرشیم
احلیل پاپ / شعر به انگلیسی و فارسی / شارون الدوز* / ترجمۀ ف. فرشیم

هیچ نظری موجود نیست: